صنايع انرژيبر قديمي، تنگه اُحُدِ اقتصاد ايران
در هفت سال گذشته، بهاي نفت حدود پنج برابر و بهاي گاز طبيعي تا حدود هفت برابر افزايش يافته و حاشيه سود و توان بقاي صنايع انرژيبر، به ويژه كارخانههاي داراي تكنولوژي قديمي در دنياي بدون يارانه كاهش يافته است.
سرمايهگذاري مورد نياز براي صنايع انرژيبر چه از انواع جديد و چه از انواع دست چندم، در صورت احتساب سرمايهگذاري متناسب مورد نياز در نيروگاهها و پالايشگاهها بسيار سنگين است و هزينه ملي ايجاد يك شغل جديد در اين صنايع از حدود چند صد ميليون تومان تا يك ميليارد تومان است. (در نيروگاه با صرف هزينه سرانه حدود دو ميليارد تومان يك شغل ايجاد ميشود) به طور خلاصه در ادبيات اقتصادي چنين صنايعي، سرمايهبر معرفي ميشوند و نه اشتغالزا، در چين هر شغل جديد با سرمايهگذاري معادل 1.5 ميليون تومان ايجاد ميشود و در ايران نيز با سرمايهگذاري حدود بيست تا سي ميليون تومان، شغل مورد نظر، اشتغالزا تلقي ميشود. در هر حال، استدلال اشتغالزايي مستقيم، براي احداث صنايع انرژيبر، كملطفي است. براي اشتغالزايي غيرمستقيم هم ميتوان با خريد فولاد و آلومينيوم و مواد خام پتروشيمي از بازار جهاني اقدام كرد.
ـ سرمايهگذاري در صنايع انرژي بر افزايش تورم نيز مؤثر است.
ـ شايد ده سال پيش سياستگذاري توسعه صنايع انرژيبر براي ايران، دستكم براي افزايش منصفانه سهم برداشت از حوزه مشترك پارس جنوبي درست بوده باشد، اما در تحولات شديد، قيمت حاملهاي انرژي و نيز تحولات منجر به تجاري شدن نانولولههاي كربني با مقاومت صد برابر نسبت به فولاد و شش مرتبه سبكتر از آن (سبكتر از پلاستيك) احتمال زياد ورشكستگي صنايع فولاد و آلومينيوم در ده سال آينده، حتي در سايتهاي رسمي مرتبط با فعاليتهاي نانوتكنولوژي در كشور درج ميشود. به بيان ديگر، حتي اگر بتوانيم در توليد فولاد و ... با حاشيه سود كم و با تخصيص يارانه چند سالي در رقابت با چين و هند و آسياي ميانه دوام آوريم، كليت بقاي صنعت نيز مبهم است.
ـ از سال 1990 اقتصاد مبتني بر دانش و سودآوري آن رسما در ادبيات اقتصادي در برابر دوران 250 ساله اقتصاد توليد صنعتي قد علم كرد. مشاغل خدماتي همچون مشاوره، طراحي، نرمافزار و ... با ريسك كم در خسارت ناشي از تحولات تكنولوژيك (تعطيلي صنايع با تكنولوژي قديمي) و نيز تحولات بهاي انرژي، اشتغالزايي به مراتب بيشتر و ارزانتر و اتكاي به دانش، سهم عمده را در مشاغل سودآور در اين دوران جديد دارند.
ـ اروپا، آمريكا و ژاپن از حدود سي سال پيش، ظرفيت صنايع انرژيبر خود مانند آلومينيوم، پتروشيمي و فولاد را كاهش و اشتغال در مشاغل خدماتي دانشمحور را افزايش دادند. چين نيز از سه سال پيش شروع به تعطيلي كورههاي كمظرفيت فولاد كرده (انجمن جهاني فولاد، دستكم ظرفيت اقتصادي كارخانه فولاد را چهار و چين ده ميليون تُن اعلام نموده).
به بيان ديگر، حتي در چين كه ماهانه يك ميليون شغل جديد ايجاد ميشود، مشاغل زيانده و كماشتغالزا (به نسبت سرمايهگذاري كل صنعت و بخشهاي انرژي مربوطه) تعطيل ميشوند.
ـ واقعيتهاي آماري:
ـ شغل 85% مردم آمريكا در سال 1900 كشاورزي بود، اما هماكنون كشاورزي 3% مشاغل آمريكا را شامل ميشود.
ـ شغل 73% آمريكاييها در سال 1950، صنعتي (ساخت و توليد) بود و هماكنون تنها 15% آمريكاييها در بخش صنعت كار ميكنند.
ـ هماكنون حدود 80% مشاغل در آمريكا و كانادا، خدماتي هستند.
ـ در اقتصاد مبتني بر دانش، تعداد بيشتري از مردم در بخش خدمات و تعداد كمتري در توليد، معدن، ساختمان و كشاورزي فعاليت خواهند كرد. در آمريكا از 1990 تا 2002، 22ميليون از 23 ميليون شغل ايجاد شده در بخش خدمات، با حدود 30% دستمزد كمتر از بخش توليد بوده است.
ـ برآوردهاي آماري: تا سال 2010 ماهيت حدود 60% اقتصاد دنيا خدماتي ميشود و تا افق 2045 حدود 93% مشاغل دنيا خدماتي خواهند بود.
ـ خلاصه كلام اين كه ممكن است با غفلت از تنگه اُحُدِ توسعه صنايع انرژيبر و سرمايهبر و كم اشتغالزا در چند سال آتي، مجبور باشيم منابع انرژي كشور را صرف صنايعي گران و زيانده كنيم و خداي ناكرده در كليت مبارزه اقتصادي در دنيا، شكست خورده باشيم.
ـ به عنوان حسن ختام، يادآوري ميشود از مهمترين شاخصها براي ايجاد و توسعه مشاغل دانشمحور، قدرت آموزشپذيري است. هند با وجود مرگ روزانه حدود 24000 نفر به خاطر گرسنگي و فقر (كشوري به عنوان نماد فقر)، عمدتا به دليل آشنايي عمومي و خوب با تنها يك ابزار دنياي دانشمحور؛ يعني زبان انگليسي، در حال تسخير يكسوم بازار خدمات نرمافزاري دنياست. ايرانيان در برخي شاخصهاي دانشگاهي به عنوان رتبه سوم هوش جهاني از نظر مليت، شناخته شدهاند و علاقه به آموزش و قدرت آموزشپذيري در شاخههاي گوناگون علوم در ملت ما نياز به معرفي بيشتر ندارد. حيف است كه از اين نعمت بزرگ خدادادي در راه توسعه مشاغل دانشمحور استفاده نكنيم و به جاي آن به سوي صنايعي برويم كه در برخي از ادبيات تحقيرآميز كشورهاي جهان اول، كشورهاي جهان سوم را ناچار به پذيرش صنايع انرژيبر معرفي مينمايند.
پنجاه سال پيش صنعتِ فولاد مادر توسعه صنعتي بود، اما اينك جزو كمسودترين يا غيراقتصاديترين صنايع در دنياست (ارزش معادن سنگ آهن، به مراتب افزايش يافته، اما سود فولادسازي كم شده).
ـ آيا كسي ميتواند براي افق 1390 كه قرار است يارانهها حذف شوند، محاسبهاي مبني بر توان بقاي صنايع كمظرفيت فولاد ارايه دهد؟

ـ سرمايهگذاري در صنايع انرژي بر افزايش تورم نيز مؤثر است.
ـ شايد ده سال پيش سياستگذاري توسعه صنايع انرژيبر براي ايران، دستكم براي افزايش منصفانه سهم برداشت از حوزه مشترك پارس جنوبي درست بوده باشد، اما در تحولات شديد، قيمت حاملهاي انرژي و نيز تحولات منجر به تجاري شدن نانولولههاي كربني با مقاومت صد برابر نسبت به فولاد و شش مرتبه سبكتر از آن (سبكتر از پلاستيك) احتمال زياد ورشكستگي صنايع فولاد و آلومينيوم در ده سال آينده، حتي در سايتهاي رسمي مرتبط با فعاليتهاي نانوتكنولوژي در كشور درج ميشود. به بيان ديگر، حتي اگر بتوانيم در توليد فولاد و ... با حاشيه سود كم و با تخصيص يارانه چند سالي در رقابت با چين و هند و آسياي ميانه دوام آوريم، كليت بقاي صنعت نيز مبهم است.
ـ از سال 1990 اقتصاد مبتني بر دانش و سودآوري آن رسما در ادبيات اقتصادي در برابر دوران 250 ساله اقتصاد توليد صنعتي قد علم كرد. مشاغل خدماتي همچون مشاوره، طراحي، نرمافزار و ... با ريسك كم در خسارت ناشي از تحولات تكنولوژيك (تعطيلي صنايع با تكنولوژي قديمي) و نيز تحولات بهاي انرژي، اشتغالزايي به مراتب بيشتر و ارزانتر و اتكاي به دانش، سهم عمده را در مشاغل سودآور در اين دوران جديد دارند.
ـ اروپا، آمريكا و ژاپن از حدود سي سال پيش، ظرفيت صنايع انرژيبر خود مانند آلومينيوم، پتروشيمي و فولاد را كاهش و اشتغال در مشاغل خدماتي دانشمحور را افزايش دادند. چين نيز از سه سال پيش شروع به تعطيلي كورههاي كمظرفيت فولاد كرده (انجمن جهاني فولاد، دستكم ظرفيت اقتصادي كارخانه فولاد را چهار و چين ده ميليون تُن اعلام نموده).
به بيان ديگر، حتي در چين كه ماهانه يك ميليون شغل جديد ايجاد ميشود، مشاغل زيانده و كماشتغالزا (به نسبت سرمايهگذاري كل صنعت و بخشهاي انرژي مربوطه) تعطيل ميشوند.
ـ واقعيتهاي آماري:
ـ شغل 85% مردم آمريكا در سال 1900 كشاورزي بود، اما هماكنون كشاورزي 3% مشاغل آمريكا را شامل ميشود.
ـ شغل 73% آمريكاييها در سال 1950، صنعتي (ساخت و توليد) بود و هماكنون تنها 15% آمريكاييها در بخش صنعت كار ميكنند.
ـ هماكنون حدود 80% مشاغل در آمريكا و كانادا، خدماتي هستند.
ـ در اقتصاد مبتني بر دانش، تعداد بيشتري از مردم در بخش خدمات و تعداد كمتري در توليد، معدن، ساختمان و كشاورزي فعاليت خواهند كرد. در آمريكا از 1990 تا 2002، 22ميليون از 23 ميليون شغل ايجاد شده در بخش خدمات، با حدود 30% دستمزد كمتر از بخش توليد بوده است.
ـ برآوردهاي آماري: تا سال 2010 ماهيت حدود 60% اقتصاد دنيا خدماتي ميشود و تا افق 2045 حدود 93% مشاغل دنيا خدماتي خواهند بود.
ـ خلاصه كلام اين كه ممكن است با غفلت از تنگه اُحُدِ توسعه صنايع انرژيبر و سرمايهبر و كم اشتغالزا در چند سال آتي، مجبور باشيم منابع انرژي كشور را صرف صنايعي گران و زيانده كنيم و خداي ناكرده در كليت مبارزه اقتصادي در دنيا، شكست خورده باشيم.
ـ به عنوان حسن ختام، يادآوري ميشود از مهمترين شاخصها براي ايجاد و توسعه مشاغل دانشمحور، قدرت آموزشپذيري است. هند با وجود مرگ روزانه حدود 24000 نفر به خاطر گرسنگي و فقر (كشوري به عنوان نماد فقر)، عمدتا به دليل آشنايي عمومي و خوب با تنها يك ابزار دنياي دانشمحور؛ يعني زبان انگليسي، در حال تسخير يكسوم بازار خدمات نرمافزاري دنياست. ايرانيان در برخي شاخصهاي دانشگاهي به عنوان رتبه سوم هوش جهاني از نظر مليت، شناخته شدهاند و علاقه به آموزش و قدرت آموزشپذيري در شاخههاي گوناگون علوم در ملت ما نياز به معرفي بيشتر ندارد. حيف است كه از اين نعمت بزرگ خدادادي در راه توسعه مشاغل دانشمحور استفاده نكنيم و به جاي آن به سوي صنايعي برويم كه در برخي از ادبيات تحقيرآميز كشورهاي جهان اول، كشورهاي جهان سوم را ناچار به پذيرش صنايع انرژيبر معرفي مينمايند.
پنجاه سال پيش صنعتِ فولاد مادر توسعه صنعتي بود، اما اينك جزو كمسودترين يا غيراقتصاديترين صنايع در دنياست (ارزش معادن سنگ آهن، به مراتب افزايش يافته، اما سود فولادسازي كم شده).
ـ آيا كسي ميتواند براي افق 1390 كه قرار است يارانهها حذف شوند، محاسبهاي مبني بر توان بقاي صنايع كمظرفيت فولاد ارايه دهد؟
نویسنده : امير شريف يزدي www.tabnak.ir
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۶/۰۹/۱۷ ساعت ۷:۳۴ ب.ظ توسط «احسان غرقابي_مدير سایت»